غلامحسین ساعدی؛ طبیبی که با روح ادبیات ما آشنا بود
به گزارش مجله اندیشه، دیروز، 24 دی سال روز تولد غلامحسین ساعدی بود؛ مردی که با آن سبیل های پرپشت بر چهره ای غم زده و دستی که به پیشانی ستون نموده، می شناسیمش. نویسنده ، نمایشنامه نویس، روزنامه نگار و البته پزشکی که زندگی اش را شاید همین پرتره معروف به خوبی تصویر می نماید. کتاب های غلامحسین ساعدی، نمایشنامه ها و فیلم نامه هایش اغلب از آن دست آثارند که فارغ از سایر جنبه ها، مخاطب را به یک سوال می رسانند: راستی چرا دیگر خبری از چنین نویسندگانی در ادبیات ما نیست؟
غلامحسین ساعدی یا همان گوهرِ مرادِ نمایشنامه نویس
غلامحسین ساعدی در سال 1314 در تبریز به دنیا آمد و از سال های نوجوانی روزگار پرتلاطمی را بر وطنش دید؛ از نهضت ملی شدن نفت و وقایع 28 مرداد تا انقلاب و پس از آن. ساعدی از همان سال ها در مجلات می نوشت و فعالیت های سیاسی اش هم درواقع از همان نوجوانی شروع شده بود. 18 ساله بود که توسط ساواک دستگیر شد و این موضوع وقفه ای در تحصیلاتش ایجاد کرد. اما در نهایت دیپلم طبیعی را گرفت و سپس در رشته پزشکی دانشگاه تبریز پذیرفته شد. او بعدتر به تهران رفت و دکترای تخصصی اش را در رشته روانپزشکی گرفت.
در تاریخ ادبیات جهان پزشکانی که به ادبیات رو آورده اند، زیادند؛ از چخوف تا کانون دویل و سامرست موام و خالد حسینی و… ساعدی در میان این ها کسی است که روانپزشکی را برای تخصص انتخاب نموده است. یعنی در ادامه این حرف ویلیام سامرست موآم که: پزشکی به جهت عریان دیدن طبیعت انسان برای نویسندگی مفید است، ساعدی یک قدم فراتر گذاشت و سراغ روانپزشکی هم رفت. مطب او در خیابان دلگشای تهران به فراخور زمان و در تنگناهای سیاسی محل برگزاری محافل ادبی هم بود. حتی داریوش مهرجویی تعریف می نماید برای فیلم نامه فیلم گاو جلسات هماهنگی را درمطب ساعدی برگزار می نموده اند.
این که پزشکی برای ساعدی وسیله ای بود برای بهتر نوشتن، اغراق نیست و نقل است که بسیاری از مراجعان ساعدی بدون دریافت حق ویزیت درمان می شده اند. پزشکی درواقع شغل دوم ساعدی بود. اگرچه بیشتر وقت او در مطب می گذشت، این مطب بیشتر شبیه به پاتوق روشنفکران آن موقع از آل احمد تا شاملو بود.
غلامحسین ساعدی از نخستین اعضای کانون نویسندگان ایران هم بود؛ جایی که به عنوان نخستین تشکل صنفی اهل قلم شناخته می گردد. خلاصه در هر کاری که آن سال ها به قلم مربوط می شد، ساعدی وارد می شد و در زمره اولین ها و برترین ها بود. درباره نمایشنامه نویسی او می گویند ما هنوز هم سه نمایشنامه نویس ایرانی بیشتر نداریم: بهرام بیضایی، اکبر رادی و غلامحسین ساعدی. او انگار خودش هم نمی دانست بین داستان نویسی و نمایشنامه نویسی در کدام کار خبره تر است و به همین خاطر در هر دو رشته قلم زد و بعدها نام مستعار نخستینش یعنی گوهر مراد را مختص نمایشنامه هایش دانست. شاید به این ترتیب می خواست استقلال دو گونه نگارشش را حفظ کند.
باری، موفقیت فیلم گاو را که به احتمال زیاد دیده اید، منتقدان تا حد زیادی مرهون قلم غلامحسین ساعدی می دانند. این فیلم اقتباسی است از یکی از هشت داستان به هم پیوسته عزاداران بَیَل. به جز گاو، فیلم دایره مینا ساخته داریوش مهرجویی و فیلم آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی هم با اقتباس از داستان های ساعدی ساخته شده اند. در روزنامه نگاری هم که در اصل نقطه شروع ساعدی بود، او سابقه سردبیری دو نشریه انتقاد کتاب و الفبا را دارد.
با این همه، نقد و نظرات درباره ساعدی متفاوت و متکثر است. گاهی حتی ارزش ادبی آثار او به خاطر فعالیت های سیاسی اش نادیده یا کمرنگ انگاشته شده است. نکته ای هم که احمد شاملو درباره تاثیر زندان و شکنجه روی ساعدی می گوید قابل تامل است. شاملو ساعدی را نویسنده ای مستعد و خلاق می دانست که زندان از او جسم نیمه جانی باقی گذاشت.
ساعدی اهمیت زیادی برای زبان فارسی قائل بود و معتقد بود هر چه که از بین برود، این زبان فارسی را باید با چنگ و دندان حفظ کنیم. او در مدتی که در فرانسه ساکن شده بود، انتشار مجله فارسی زبان الفبا را از سر گرفته بود و انتقاد تندی هم به روشنفکران دور از وطن داشت. او رسالت ادبیات را فراتر از آن چیزی که دیگران تصور می کرد، می دانست و به همین خاطر بود که سیل نقدها خود را روانه نویسندگانی کرد که دست روی دست گذاشته اند و برای جشنواره ها می نویسند.
دوستان ساعدی می گویند او روحیه ای بسیار حساس داشت و همان طور که زود می خندید و خود همواره اسباب شوخی را فراهم می کرد، زود هم به خشم می آمد و اشکش هم زود سرازیر می شد. برای چنین روح حساسی هرچقدر که آب دیده شده باشد، تحمل دوری از وطن دشوارتر از آنچه به نظر می آمد، بود.
ساعدی که شغل دومش طبابت برای روان انسان ها بود، چندان نتوانست طبیب خوبی برای روح غربت زده خود گردد. وقتی برای دومین بار در سال 1360 مجبور به ترک وطن شد، گلایه می کرد و تاکید داشت به اجبار شرایط و اصرار دوستانش به فرانسه می رود. ساعدی حتی با لجبازی هیچ گاه زبان فرانسه را یاد نگرفت و شاید امیدوار بود که نه در فرانسه و بلکه در ایران به خاک سپرده می گردد. اما روزگار با نویسنده ای که از قضا برخلاف آنچه پرتره معروفش نشان می دهد، بسیار طناز و شوخ طبع هم بوده است، شوخی نداشت و زندگی ساعدی در همین فرانسه و در پنجاه سالگی به خاتمه رسید.
ساعدی تراژدی دیگری هم در داستان زندگی اش داشت که ماجرای عشقی قدیمی به طاهره کوزه گرانی است. نامه های او به معشوقش پس از مرگ طاهره در کتابی به نام طاهره، طاهره عزیزم منتشر شده و پیش از این در خبرنگاران مگ آن را معرفی نموده بودیم.
در ادامه به معرفی دو اثر از مهم ترین آثار غلامحسین ساعدی و مجموعه ای گردآوری شده از آثار کمترخوانده شده او می پردازیم.
عزاداران بیل، ستاره کتاب های غلامحسین ساعدی
عزاداران بیل یکی از معروف ترین آثار ساعدی است که شامل هشت داستان به هم پیوسته است. داستان ها می توانند به صورت مستقل از همدیگر خوانده شوند اما درمجموع نخی نامرئی آن ها را بهم متصل نموده است. از داستان چهارم این کتاب اقتباسی سینمایی انجام شده و فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی ساخته شده است. فضاسازی های ساعدی در عزاداران بیل شاهکاری است که سبک خاص او را در نوشتن به نمایش می گذارد. ترسیم فضای ترس و دلهره در ترکیب با به کارگیری نمادها این اثر ساعدی را به نمونه قابل توجهی از نبوغ نویسندگی او تبدیل نموده است. این کتاب در میان آثار داستان ساعدی بیش از بقیه درخشیده و به چشم آمده است.
در این اثر و البته تعداد زیادی از آثار ساعدی توجه به مرگ بسیار پررنگ است. انگار روانپزشکی قهار روح پریشان آدمی در روبروه با مرگ و لغرش بندبازانه بین مرگ و زندگی را تصویر نموده باشد. در داستان های این کتاب مرگ عنصری همواره حاضر است. همواره در انتظار فرصتی برای حضوری تمامیت خواهانه. مرگ نقطه اتصال شخصیت های داستان به هم و البته نقطه اتصال داستان های مجموعه به همدیگر است.
جالب تر آن که جایی مثل بیمارستان و مریضخانه در این داستان ها نه تنها بوی زندگی ندارند، بلکه سراپا مرگ و نابودی را فریاد می زنند در مقابل طبیعت است که نجات می بخشد و آنجا که طبیعت دست یاری نشان نمی دهد، مرگ واقعی فرارسیده است. این طبیعت البته برای ساعدی می تواند نشانه وطن هم باشد. وطنی که در دوری از آن، مرگ از همواره نزدیک تر است.
در قسمتی از کتاب می خوانید:
نسخه الکترونیکی این کتاب را که توسط موسسه انتشارات نگاه به چاپ رسیده، می توانید از فیدیبو مطالعه کنید.
چوب بدست های ورزیل، نمایشنامه ای از گوهر مراد
از میان نمایش نامه های ساعدی، چوب بدست های ورزیل بیش از بقیه توجه منتقدان را جلب نموده است. ماجرای این نمایش در روستایی به نام ورزیل می گذرد و حکایت درگیری اهالی ورزیل با گرازهاست. یاری دریافت اهالی از شکارچی ها برای دفع خطر این گرازها شروع ماجرایی تازه است که در آن سال ها فقط از قلم ساعدی برمی آمده است. علت عمده اینکه او را یکی از متحول کنندگان نمایشنامه نویسی ایران می دانند، به خاطر سبکی است که او در این قبیل نمایشنامه ها به کار برده و آن را به رئالیسم جادویی هم نسبت می دهند.
این اثر همان طور که از ساعدی برمی آید، ارجاعات سیاسی هم دارد و نشان می دهد نویسنده معتقد است عاقبت چاره اندیشی از بیگانگان، بلایی است که بر سر مردم ورزیل آمد؛ این بار گرازهایی که سراغ روستا آمده اند، دست پرورده مردم هستند نه بلایایی نازل شده از آسمان و چه بسا که این بار هیچ شکارچی ای حریفشان نخواهد شد!
اجرای این نمایشنامه در سال 1344 به کارگردانی جعفر والی با استقبال مخاطبان روبرو شد و منتقدان آن را از جمله اجراهای ماندگار آن سال ها برشمرده اند.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
چوب بدست های ورزیل را می توانید از خبرنگاران تهیه کنید.
محال ممکن، مجموعه ای از فیلم نامه ها و سفرنامه ها
برای آشنایی بیشتر با قلم غلامحسین ساعدی و البته گوهر مراد شاید خوب باشد اثری را هم بخوانید که دربرگیرنده چند فیلم نامه به همراه سفرنامه منتشرنشده ای از اوست. این اثر با نام محال ممکن توسط نشر کتاب پارسه به چاپ رسیده است و شامل فیلم نامه های محال ممکن، از همه جا می گردد شروع کرد و ماسه های بادی و سفرنامه های در ساحل کاکی، وینه، سایه های خاموش در حاشیه خلیج و شاملوها است.
این کتاب را که حمید تبریزی گردآوری نموده است، می توانید از خبرنگاران تهیه کنید.
منبع: دیجیکالا مگ