یک پیشگویی سینمایی، پیشنهادی برای دومین نوروز کرونایی خبرنگاران
به گزارش مجله اندیشه، در این روزگار غریب، بیش از همواره به هنر، به ادبیات و سینما نیازمندیم. آگاهی و التیام حاصل از کتاب ها و فیلم ها ما را در برابر این ویروس مجهزتر می نماید. از این منظر، فیلم شیوع انتخاب مناسبی ست.
گروه فرهنگ و هنر خبرنگاران- فردین آریش؛ ما در یک شرایط استثنایی هستیم. در یک موقعیتِ منحصربه فرد. درگیرودار یک بیماری چغر و بدقلق. یک موجود ناشناخته که همه چیز را بهم ریخته و به معنای واقعی کلمه دنیا را وارد بحران نموده است. در روزگار کرونا دست ها ترسناک شده اند. به دست ها بی اعتمادتر از همواره ایم. هر آن ممکن است علیه تن و بدن ما عمل نمایند. در کتاب پیرمرد و دریایِ همینگوی لحظه ای هست که سانتیاگو، پیرمرد ماهیگیر در هماوردی با آن ماهی بزرگ الجثه، در لحظات جدال و مبارزه، آن هنگام که دست چپ اش با گرفتگی او را اذیت می نماید، با خود فکر می نماید: از دریافت عضله متنفرم. این خیانت بدن خود آدم است. کرونا تن را از کنترل ما خارج نموده است. در ارتباط با دیگران نیز، با تقویت هراس از آدم ها، بین ما و نزدیک ترین دوستان، و عزیزترین افرادی که می شناسیم، فاصله انداخته است.
حالا و در این روزگار غریب، بیش از همواره به هنر، به ادبیات و سینما نیازمندیم. آگاهی و التیام حاصل از کتاب ها و فیلم ها ما را در برابر این ویروس مجهزتر می نماید. اما هر پیشنهادی برای مواجهه با این شرایط، باید نسبت تعیین و معناداری با ضرورتِ روزگار ما، با کرونا داشته باشد. از این منظر، فیلم شیوع انتخاب مناسبی ست. شیوع در سال 2011 ساخته شده است و به خاطر شباهت های بسیار زیادش با شرایط حاصل از ویروس کرونا، وجه پیشگویانه و قابل توجهی به خود گرفته است.
داستان فیلم شیوع الهام گرفته از بیماری های واگیردار در دهه اول سال 2000 و همین طور شیوع نوعی از کروناویروس به نام سارس در سال 2002 و آنفلوانزای خوکی در سال 2009 است. شرکت برادران وارنر گزارش کرد که سال ها بعد از اکران فیلم، تماشاگران نسخه اینترنتی آن تنها در ماه ژانویه 2020 چندین برابر شد.
فیلم با تصویر زنی آمریکایی شروع می گردد که در فرودگاه هنگ کنگ منتظر پرواز است و مشغول صحبت کردن با تلفن. چند سرفه غیرارادی می نماید که آن را جدی نمی گیرد. در ادامه و در چند تصویر کوتاهِ بدون دیالوگ متوجه می شویم که افرادی در کشور های مختلف، با صورت های پریده رنگ و کم جان در رفت و آمدند. بث که پیش از سوار شدن به هواپیما، علائم سرماخوردگی دارد، پس از بازگشت به خانه بی هوش شده و بعد از انتقال به بیمارستان می میرد. دکتر ها و پرستاران قادر به شرح علت مرگ وی برای شوهرش نیستند. هم زمان، گزارش های مختلفی از سراسر دنیا مبنی بر مرگ چندین نفر دیگر بر اثر ویروسی ناشناخته منتشر می گردد. شیوع ویروس از هنگ کنگ و آمریکا شروع و به سراسر دنیا منتقل می گردد.
در فیلم شیوع هم مشابه کرونا، در شروع کسی ویروس را جدی نمی گیرد، سپس تصمیم گیرندگان آن را انکار و سعی می نمایند شرایط را طبیعی و عادی جلوه دهند. آن ها زمانی دست به کار مقابله با ویروس می شوند که تبدیل به یک اپیدمی همه گیر و شایع شده است. مطابق آماری که فیلم ارائه می دهد یک دوازدهم مردم دنیا به ویروس مبتلا می شوند. ویروسِ فیلم شیوع علائم کم و بیش مشابهی با کرونا دارد.
از راه دست ها و تماس با اشیای آلوده منتقل می گردد. در بیمار سرفه های خشک ایجاد می نماید. برخی افراد بدون علائم خاصی ناقل ویروس هستند. مشابه کرونا در فیلم شیوع هم تصاویر بسیاری می بینیم از مساجد و کلیسا های بدون انسان و باشگاه ها و استادیوم ها، و کلاس های خالی مدرسه و دانشگاه.
در فیلم صحنه ای هست که پسری برای تسلیت دادن به خانواده داغ دیده ای پشت در خانه آنهاست، ولی در را به روی او باز نمی نمایند. او دسته گل را پشت در می گذارد و از پشت شیشه به آن ها تسلیت می گوید و می رود. این ویروسی است که امکان سوگواری و همدردی را نیز از بین برده است. مرده ها به صورت دسته جمعی خاک می شوند و داغ دیدگان امکان بدرقه و عزا ندارند.
حال آنکه، سوگواری مکانیزمی است که به فرد داغ دیده یاری می نماید تا راحت تر با مرگ عزیز از دست رفته اش کنار بیاید. وقتی این فرایند مختل می گردد و از میان می رود، سیستم دفاعی ذهن این غم و اندوه تلمبارشده را به ناخودآگاه فرد می فرستد که تأثیر شدیدی بر روان او خواهد گذاشت و او را به فردی آسیب پذیرتر از پیش بدل می نماید.
در صحنه ای دیگر از فیلم، مردم در صف داروخانه ای در شیکاگوی آمریکا به انتظار دریافت دارویی هستند. وقتی پرستاری به آن ها می گوید دارو به اندازه کافی وجود ندارد، مردم به داروخانه حمله می نمایند و به آن دستبرد می زنند و آنجا را به آتش می کشند. فیلم نمونه های بسیاری از روانشناسی اجتماعی و رفتار جمعی را ارائه می دهد که می تواند منجر به هیستری جمعی و از بین رفتن نظم اجتماعی گردد. ناراحتی، خشم و ناتوانی حاصل از کمبود اطلاعات، باعث تکثیر ترس در میان مردم می گردد. ترس نیز خشونت و هرج و مرج می آفریند. مطابق آنچه در فیلم می بینیم، مسأله بقا، نقاب تمدن را از صورت آدم ها کنار می زند.
در یک سوم خاتمهی فیلم واکسن کشف می گردد، اما فیلم به چالش های توزیع واکسن می پردازد. واکسن ابتدا به دست چه کسانی می رسد؟ علاوه براین فیلم با محور قرار دادن یک روزنامه نگار مستقل تردید هایی درباره واقعی بودن این واکسن ها طرح می نماید. واکسن آنفولانزای خوکی توی سال 1976 باعث مرگ کلی آدم شد. از امروز ما همه مون موش آزمایشگاهی هستیم. که البته در خاتمه فیلم متوجه می شویم این ها کوشش های آن خبرنگار برای فریب مردم و کلاه برداری از آن ها بوده و دست آخر هم دستگیر می گردد.
واکسن واقعاً به درمان و پیشگیری از ویروس می انجامد. در نهایت برای توزیع واکسن جلوی چشم دوربین های تلویزیون و رسانه ها براساس سال تولد افراد قرعه کشی می نمایند و برندگان را در اولویت دریافت واکسن قرار می دهند. ویروس شکست خورده، اما هیچ چیز مانند گذشته نیست. دختر کوچکی در فیلم هست که مادر و برادرش را به خاطر ویروس از دست داده. او حالا از شرایط قرنطینه کلافه شده و نمی تواند بیش از این آن را تحمل کند و به پدر خود می گوید: کاش واکسنی هم برای جبران این روز ها فراوری کنن!
منبع: خبرگزاری دانشجو